شیرین زبون خونه ما
این روزها خیلی شیرین زبونی میکنی عزیزم وقتی یه چیزی از من میخوای که بهت نمیدم میگی خواهش میکنم عزیزم عروسم بده به من منم که دست و پام شل میشه و طاقت نمیارم حسابی بوست میکنم هربار که میری پایین خونه مامان معصومه و میای بالا در میزنی درو که باز میکنم میگی سلام خوش اومدم به بابا رسول میگی بیا مارو ببر خونه مامان امنه ندیدمشون دایی محمدو خیلی دوست داری و تازمانی که ما اونجاییم باهاش بازی میکنی البته چه بازی کردنی یا میخوای بزنیش یا اینکه هر چیزی که دستته میخوای بهش امپول بزنی دیروز بهت گفتم قربون پسرم برم حوصلش سر رفته چه کار کنم برات گفتی ببر منو دکتر امپول بزنه خوب بشم خیلی سارارو...
نویسنده :
مامان فاطمه
16:30