مهدیار مهدیار ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات نفسم

شیرین زبون خونه ما

این روزها خیلی شیرین زبونی میکنی عزیزم وقتی یه چیزی از من میخوای که بهت نمیدم میگی خواهش میکنم  عزیزم عروسم بده به من منم که دست و پام شل میشه و طاقت نمیارم  حسابی بوست میکنم هربار که میری پایین خونه مامان معصومه و میای بالا در میزنی درو که باز میکنم میگی سلام خوش اومدم به بابا رسول میگی بیا مارو ببر خونه مامان امنه ندیدمشون دایی محمدو خیلی دوست داری و تازمانی که ما اونجاییم باهاش بازی میکنی البته چه بازی کردنی یا میخوای بزنیش یا اینکه هر چیزی که دستته میخوای بهش امپول بزنی دیروز بهت گفتم قربون پسرم برم حوصلش سر رفته چه کار کنم برات گفتی ببر منو دکتر امپول بزنه خوب بشم خیلی سارارو...
30 آبان 1394

عکسهای امسال محرم مهدیار

یا سید شهدا یا امام حسین  امام حسین در روز عاشورا اهمیت سه چیز را نشان داد اول حق الناس دوم نماز اول وقت وسوم دل نبستن به غیر خدا پسرک عزیزم قربون اون قلب کوچیکت بشم هر وقت قلبت گرفت بگو یا حسین امسال محرم برای تو تازگی داشت بعضی  چیزارو امسال بهتر درک میکنی و برات تازگی داره مثل سینه زنی تعزیه وهیت  امیدوارم که حسینی باشی عزیزم در اینده     ...
5 آبان 1394
1